روزنوشت های ث ریا

نوشته های یک نیمچه نویسنده احتمالا دیوانه

روزنوشت های ث ریا

نوشته های یک نیمچه نویسنده احتمالا دیوانه

از بلاگفا مهاجرت کردم

بعضی اوقات می نویسم و به انگلیسی هم علاقه دارم

آخرین مطالب

...

جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۵۱ ب.ظ

من خود اونیم که هر شب بغضمو قورت می دم

من شبام سیاه و تاره

روشنایی و

واسه من فقط یه خیاله

من خوبی ندیدم

حتی خانواده ام میدن فریبم

من یه جوون پیر پیرم

که از همه چی بریده شده امیدم

وقتی خدا پشتم بود و ندیدم

توی این پاییزم تنها و غریبم

مثل یه جوونی که هیج سودی نداره

حتی افتاده از چشم

هیشکی به فکرم نیست

هیشکی درکم نمیکنه

هیکشی از غمم یه ذره کم نمی کنه

هزار تا چرا توی سره منه

که چرا من نباشم یکی مث همه

چرا انقد شبام سیاه و تاره

چرا نذارم رو بالش چرا همه بهم دروغ میگن و میرن

چرا از همه چی بریده شده امیدم؟

.

.

.

خدا پشتمه از ماکان بند

  • ثریا ساریخانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی